یعنی کسی که حسابی لفتش میدهد. من نمیدانم کاشتن مردم سر کوچه و خیابان دلیلش کلاس گذاشتن است یا اینکه وقت مردم ارزش ندارد؟ بدبختی اینجاست که در هر اکیپی یکی از این آدمهای لفتو وجود دارد که نه یک بار و دوبار بلکه همیشه خدا کارش معطل کردن بقیه است. یک ساعت در ترمینال نشستهاید و دیگر مأموران پلیس هم کم کم به شما مشکوک شدهاند و وقتی شما را میبینند باتومشان را محکمتر به کف دستشان میزنند، اما هنوز خبری از همسفر فسفسویتان نیست. مسافرت کردن با این افراد صبر ایوب میخواهد زیرا به احتمال زیاد تمام برنامههایتان را دچار تأخیر میکنند و دائم باید به سمت درهای در حال بسته شدن شیرجه بزنید. اگر نمیتوانید از این آدم لفتو دست بکشید حداقل ساعت پرواز یا ساعت حرکت اتوبوس و قطار را ۲ ساعت زودتر اعلام کنید تا حداقل اصل مسافرت را از دست ندهید.
مطمئناً در حین سفر آدم دوست دارد فرد خوشمشربی در کنارش باشد تا با هم صحبت کنند اما نه اینکه یک ریز مخ همدیگر را تیلیت کنند. حتی اگر آدم میخواهد چیزی بگوید اصولاً باید چند لحظه وسطش فکر کند و نفسی چاق کند بعد حرف بزند، نه اینکه مثل بَنگیهای تیر یک نفس فک بزند بدون اینکه معلوم باشد دقیقاً در مورد چه چیزی دارد حرف میزند. این گوشی و تبلت را برای همین موقعها ساختهاند که هر از چند گاهی فیش هدفونت را فرو بکنی در آن و آهنگ گوش کنی یا بازی کنی و یا اصلاً اگر گوشی و تبلت هم در کار نیست نیم ساعت چشمانت را همبذاری. اما آدم پرحرف انقدر حرف در دلش دارد که اگر شما هم هدفون را به گوشتان بزنید اجازه نمیدهند آهنگتان را عین آدم گوش کنید. انقدر حرف میزنند که دلتان میخواهد گوشهایتان را با چاقو ارهای از بیخ ببرید و بهجای برگه خشک زردآلو زیر دندان بگذارید و بجوید. برای در امان بودن از شر این افراد حتی المقدور یک بسته دیازپام فیل افکن با خودتان ببرید. اوکی؟
یکی از بهترین آدمهایی که میتوانید با او به مسافرت بروید آدم خودخواه است، البته به شرطی که کُمپلتاً (کلمه را داشتید) قید کارهای مورد علاقهتان را زده باشید و پیه کارهای کسل کننده و رو مخی را به تنتان مالیده باشید. با آدم خودخواه که به مسافرت میروید باید آمادگی این را داشته باشید که گرسنگی، خواب و بیحوصلهگی خودتان را تحت کنترل در بیاورید تا هر وقت عالیجناب دستور فرمودند نسبت به برطرف کردنشان اقدام کنید. اصلاً زحمت پیشنهاد دادن را هم به خودتان ندهید. زیرا آن حضرت معمولاً با پیشنهادتان حال نمیکنند و هنوز نصفش را نگفتید وتو میفرمایند. اطباء توصیه میکنند اگر دچار بیماری بیخیالی حاد هستید با یکی از این آدمها به مسافرت بروید تا بر اثر فرمایشات ایشان سر و کلهتان قرمز شود و به این ترتیب به تعادل روحی برسید.
البته که مسافرت جای استراحت کردن و ریلکس بودن است اما اگر کسی همسفرتان باشد که بخواهد ۲۴ ساعته در حال چرت زدن و خمیازه کشیدن باشد هم این مسافرت به لعنت سیاه نمیارزد. فکر کنید با یک تن لش همسفر شدهاید که تا پایتان به هتل میرسد روی تخت ولو میشود و موقعی که میخواهید نهار سفارش بدهید باید سه ساعت التماسش را بکنید تا منو را نگاه کند و ببیند که دلش میخواهد چه چیزی کوفت کند. بعدازظهر هم که میخواهید بروید لب ساحل باید تا نصف راه کولش کنید و آنجا هم بهجای اینکه با شما والیبال ساحلی بازی کند یک عینک آفتابی میزند و زیر آفتاب فِس میشود. گفته میشود تن لشها و لفتوها با یکدیگر ترکیب خطرناکی را تشکیل میدهند که قادر است هر کرگدنی را از همسفر شدن با آنها به غلط کردن بیندازد.
برعکسش را هم داریم. یکی هست که از نظر تحرک فرقی با ساک و چمدانها ندارد، یکی دیگر هم هست که مثل کوسهای که بوی خون به مشامش رسیده آرام و قرار ندارد. این جور افراد هم به مسافرت شما تر خواهند زد. آنها از آنطرف بام افتادهاند. شاید دلتان بخواهد غذا که خوردید یک سر بروید لب دریا و بعد از اینکه کمی والیبال بازی کردید، چند دقیقهای هم زیر آفتاب بخوابید تا برنزه کنید و بعد هم با قدم زدن در ساحل هوا بخورید. اما اگر چنین فردی همسفرتان باشد از ساعت ۵ صبح بالای سرتان نشسته است که بلند شوید صبحانه را بخورید و عازم دریا شوید. بعد هم که ساعت ۷ رسیدید آنجا، قصد دارد شما را مجبور کند که پا به پایش همه کارهای ممکن در ساحل را انجام بدهید. شنا بکنید، والیبال بزنید، موجسواری بکنید، قلعه شنی بسازید، جت اسکی سوار بشوید، قایق موتوری سوار بشوید، غواصی بکنید و باقیاش را هم دنبال گوشماهی و صدف و خرچنگ بگردید. اگر ۵ ثانیه سر جایش بند شد سعی کنید به یکی از پاهایش تیری شلیک کنید تا مقداری جلوی سرعتش گرفته شود و گرنه با این کارهایش بیچارهتان خواهد کرد. فلسفه این افراد این است که وقتی میشود بعد از همه اینکارها در داخل دریا خروس جنگی بازی کرد چرا باید بیخودی لب ساحل بتمرگیم؟
مگر یک نفر آدم برای مسافرت آخر هفتهای ۲ روزه چقدر چیز میز دارد؟ ۳ تا چمدان؟ آن هم چمدانهایی که تا خرخره پر شدهاند و اگر دستت به زیپشان بخورد مثل غار علی بابا یکهو باز میشوند. چه خبر است؟ مگر جاهای دیگر قحطی آمده است؟ آدم خرچپون کسی است که دوست دارد بار و بندیل اضافی با خودش به اینور و آنور بکشد و اگر چمدانش را باز کنی از چتر و بارانی و شیرجوش بگیر تا ماسک شیمیایی و لباس غواصی ضد کوسه و قوطی خالی شامپو تخممرغی و زره شبیه خوانی حضرت علی اکبر هم در آن پیدا میشود. معلوم نیست در سر این افراد چه میگذرد که فکر میکنند باید کمد لباسشان را در چمدانشان خالی کنند و هیچ کدام را از قلم نیندازند. اصولاً اینجوری که اینها خرت و پرت برمیدارند از نمنم باران گرفته تا سونامی و تورنادو و برخورد شهاب سنگ به زمین، لباس یا وسیلهای برای مقابله با هر یک از این شرایط برداشتهاند. البته بعضیهایشان انقدر وسایل غیرضروری با خودشان حمل میکنند که اصل کاریها را یادشان میرود. در به در دنبال یک درواکن هستید اما بعد از اینکه هر سه چمدانش را گشت به شما میگوید که نمیتواند آنرا پیدا کند. از مسافرت کردن با این افراد فقط کمر درد نصیبتان میشود.
۷- اینستاگرامرعکسها شما را یاد خاطراتتان میاندازند و چه کار خوبی است که در حین مسافرت عکسهای خوبی از خودتان بگیرید و با هر بار دیدنشان لذت ببرید. مخصوصاً اگر جای خاصی رفتهاید که ممکن است دیگر حالا حالاها وقت نکنید به آنجا بروید. با اینحال استفاده بیش از حد از دوربین در حین سفر هم کار عاقلانهای نیست زیرا اینطور به نظر میرسد که برای تهیهی یک برنامه مستند سفر کردهاید نه لذت بردن و تفریح کردن. اما از اینستاگرامری که اگر سرما بخورد از دستمال دماغی خودش هم عکس میگیرد و روی اینستاگرام میگذارد، چه انتظاری دارید که این چیزها را متوجه شود. بعضیها این بند دوربین را که دور گردنشان میاندازند جو میگیردشان و فکر میکنند که به کارگاه عکاسی تشریف آوردهاند و اکنون رسالتشان این است که تا جان در بدن دارند باید از شما و مناظر و حواشی سفر و کلاً هر چیزی که به نظرشان جالب است عکس بگیرند. دوربینشان هم که ماشالله مثل لنگر کشتی میماند. اینطور میشود که خیلی از لحظات خوب سفرتان به دست اینستاگرامر کشته میشود.
مشخصاً هر آدمی که به مسافرت میرود یک برنامه کلیای برای سفرش دارد. اینکه چه ساعتی حرکت کند و چه کارهایی را در طی سفر انجام دهد. اما معمولاً پای افراد که به سفر باز شد دلشان میخواهد بعضی جاها دل به دریا بزنند و کمی تا حدودی گور پدر برنامه رفتار کنند. مثلاً چند نفر پایه میشوند که بهجای هتل رفتن امشب را در حاشیه جنگل چادر بزنند و صبح زود بلند شوند به کلهپاچهای بروند. اما گاهی اوقات فردی پیدا میشود که با اصرار بر اجرای سفت و سخت برنامه قبلی ضد حال میزند. یکی از اهداف سفر که ریلکس بودن و بیخیال بودن است برای این افراد محقق نمیشود و طوری در برابر تصمیمات آنی مقاومت میکنند انگار برنامه اولیه، کنسرت برج میلاد بوده و کلی برای آن بلیت فروشی شده است که حالا امکان لغو آن وجود ندارد! بهتر است به این افراد گوشزد کنید که ” ریلکس باش و از سفر لذت ببر، مجبور نیستی به تقویم لعنتی جواب پس بدهی که! پس ولش کن. ”
اگر میخواهید چنان زجر بکشید که مویرگهای بدنتان مثل چوب خشک بشوند حتماً با یک آدم افادهای به مسافرت بروید. یک لیست کامل از هتلها و رستورانهایی که خودتان قبلاً رفتهاید و میدانید که خدمات خوبی ارائه میدهند را جلویشان بگذارید تا هی نوک بینیشان را در مقابل شما بالا بگیرند و بگویند اَه اَه پیف پیف. از نظر آدم افادهای هر جایی که معرفی کنید عیب و ایراد دارد چون لابد خودش تمام آنجاها را رفته و گشته و قبل از اینکه این افتخار نصیب شما بشود، نوک بینیاش را برای همه آنها بالا گرفته است. وقتی که قرار است روی دیوار چنین فردی یادگاری بنویسید ۳ راهکار دارید: الف) تسلیم ادا اصولهای آنها شوید و پشت سرشان نماز بخوانید. ب) ۱۵ متر دورخیز کنید و با جفت پا توی صورتشان بروید ج) خودتان از قبل همه جا را رزرو کنید و وقتی همه چیز قطعی شد به او بگویید “برنامهمون همینه. میآی بیا، نمیآی نیا!”
نظرات (0)
نظر بدهید
امتیاز: بد خوب
کد را در کادر زیر وارد کنید.: